معرفی طایفه کلندرزهی درخراسان

اینکه چه شد که محمود وفقیرداد دو پسر کلندر(قلندر) خانه وخانواده خود را در گوهرکوه ترک کرده وبه سمت جنوب خراسان امدند ودر انجا سکنی گزیدند بر همگان پوشیده است. و مشخص نیست چرا این دو خود را از بدنه طایفه جدا نمودند. به هر صورت این دو پایه گذاران اصلی طایفه کلندرزهی  ساکن در خراسان میباشند. بویژه محمود که قسمت اعظم طایفه کلندرزهی از نسل وی میباشند. شغل اصلی این طایفه دامداری میباشد که هنوز ان را حفظ کرده اند. هم اکنون این طایفه در قسمتهای مختلف جنوب خراسان پراکنده میباشند. قسمت اصلی طایفه در روستای کالشور از توابع شهرستان خواف و روستای تاجمیر از توابع شهرستان سربیشه ساکن میباشند.همچنین تعدادی در زاهدان ونهبندان واسدیه ساکن میباشند.البته خدمت دوستان عرض میکنم که ما هیچگاه خود را از بدنه اصلی طایفه که در گوهر کوه وشهرستان خاش ساکن میباشند جدا نمیدانیم.

قسمت عمده ساکنین روستای کالشور از نسل محمود میباشند که خود به سه تیره تقسیم میشوند.که در ادامه به انها خواهیم پرداخت. همچنین در روستای تاجمیر نیز نوادگان فقیرداد وهمچنین محمود تقریبا به نسبت مساوی باهم زندگی میکنند.همچنین حدود 5خانواده از این طایفه به سمنان مهاجرت کرده اند ودر انجا ساکن میباشند. همچنین ابادیهای کوچکی در شهرستان اسدیه نیز ملک شخصی این طایفه میباشد که میتوان به سه ابادی خورشیدان و قاسم اباد و ماه بانو اشاره نمود.خواهشم از دوستان که مراجعه میکنند این هست که

اگر جز طایفه میباشند با تبادل لینک وایمیل در پیوند دادن اجزای طایفه وشناخت انها نسبت به هم تلاش نمایند.

برگرفته از سایت طایفه کلندرزهی در خراسان

اسامی روستاهای منطقه گوهرکوه

‌به مركزيت روستاي گوهرشهر مشتمل بر 59 روستا، مزرعه  به شرح زير:
1 - سياه‌آباد، 2 - غريب‌آباد، 3 - شندك جديدآباد، 4 - اسلام‌آباد، 5 - حسن‌آباد شندك، 6 - مرادآباد شندك، 7 - ناج‌آباد، 8 - كله شاهو، 9 - كمال‌آباد، 10 -‌نظرآباد، 11 - يوسف‌آباد، 12 - عيدآباد، 13 - جهان‌آباد، 14 - گوهرشهر، 15 - زيروكي، 16 - كرتكي، 17 - شورآباد، 18 - چاه بولان، 19 - ميرآباد، 20- بندوك‌آباد، 21 - لال‌آباد، 22 - ملك‌آباد، 23 - ولي‌آباد، 24 - گل‌آباد، 25 - حمل‌آباد، 26 - كل اسپيد، 27 - ابراهيم‌آباد، 28 - شيرآباد، 29 - كريم‌آباد، 30 -‌گل‌مزار، 31 - كاواري، 32 - تلخ‌آب، 33 - حق‌آباد، 34 - نورآباد محمد، 35 - غلام‌آباد كچ، 36 - سيدآباد، 37 - حاجي‌آباد، 38 - ملك‌آباد، 39 - گچ، 40 -‌حسين‌آباد، 41 - فيض‌آباد، 42 - ريگ‌آباد، 43 - چاه شندي، 44 - پري كلگ، 45 - تخته شاب، 46 - بك، 47 - چاپ، 48 - رحمت، 49 - باين‌آباد محمود،50 - كاواري، 51 - نورآباد، 52 - ده بالا، 53 - دليل‌آباد، 54 - ولي‌آباد، 55 - بهادرآباد، 56 - عزيزآباد، 57 - چاه خدانظر ، 58 - چاه خدارحم، 59 -‌ نترگوك

نادر شاه افشار و منطقه سرحد و بلوچستان:

برای بررسی این موضوع کتب بسیاری را مطالعه نمودم و در ضمن این مطالعات به این نتیجه رسیدم که ناحیه ای در بلوچستان بنام سرحد به طور کلی در یک برهه 500 ساله از تاریخ بلوچستان محذوف گردیده است. وقایع اندکی که ذهن مردم سرحد آن را به یاد دارد عبارتند ازسفر نادر شاه به منطقه و سپردن حکومت خاش به شخصی بنام بایی خان ( نادر شاه افشار ارادت خاصی به مردم منطقه بلوچستان داشته است این ارادت را می توان در چند جا دید 1- سپردن حکومت سرحد به میر بایی خان بلوچ 2 - سپردن حکومت مکران به پدر زن بلوچش میر مبارک3- انتخاب یک فرد بلوچ به عنوان  فرمانده لشکر ایران و سپس سپردن حکومت افغانستان به این بلوچ (احمد خان درانی ) که موسس دولت افغانستان بوده است.4- انتصاب سردار عبدالله خان بلوچ به فرماندهی سپاه ایران در جنگ با هند و سپردن حکومت منطقه کلات به وی. ) آنچه از تاریخ بجای مانده است حکایت سفر نادر شاه و گذر ایشان از منطقه سرحد است. نادر شاه افشار در سفری که به سرحد انجام می دهد در تفتان اطراق می کند . ظاهرا مسئول حکومت این منطقه شخصی است بنام میر بایی خان. که از نزدیکان دربار صفوی و شیعه مذهب می باشد. می گویند میر بایی خان از نوادگان حسین کرد شبستری پهلوان نامی ایران بوده است که در عهد شاه سلطان حسین آخرین شاه رسمی صفویان با حکمی که شاه عباس به پدر بزرگش داده است به دربار صفوی می رود . و آنجا به عنوان فردی که حامی نشر تشیع در بلوچستان و سر حددار منطقه بوده مورد استقبال شاه قرار می گیرد. در نهایت میر بایی خان با یکی از شاهزادگان صفوی ازدواج نموده و با حکمی دیگر به سرحد باز می گردد . حال نادر شاه می خواهد این پیر مرد داعیه دار حکومت سرحد را که سر و سری با دربار صفوی داشته است تنبیه کند. در نیمه های شب سر و صدای بسیار قور باغه ها و آبزیان امان نادر را می برند و خواب را برایش حرام می کنند . نادر فورا دستور می دهد بزرگ منطقه را حاضر نمایند . پس از حضور وی نادر دستور می دهد فورا به قورباغه های منطقه ات دستور بده که خاموش شوند و گرنه فردا تو را دار خواهم زد . مدتی بعد تمامی صداها خاموش می شوند ونادر به خواب می رود . صبح فردا پیر مرد را می آورند و نادر از وی می پرسد که چگونه سر صدای دیشب را خاموش نمودی؟ و ایشان در جواب می گویند که کاری بسیار ساده بود . روده های گوسفندانی را که لشکریان شما آنها را برای شام سر بریده بودند داخل نهرهای آب ریختم و این باعث شد تا آبزیان گمان کنند که مارهایی در آب هستند و از ترس شکار شدن ساکت شدند. نادر از این همه ذکاوت خوشش آمد و دوباره حکم حکومت سرحد را برایش تایید نمود. و در ضمن دستور داد تا سرحد که تا آن زمان منطقه تاخت و تاز یاغیان بود امن شده و در مرکز آن شهر خاش بنا شود. شاید یکی از دلایل گذشت نادر شاه از میر بایی خان بلوچ بودن هر دو است. حکومت بلوچ ها در منطقه سرحد در دیگر اسناد تاریخی نیز یاد شده است. البته حکایت دیگری نیز از عهد نادر داریم . نادر شاه که برای مقابله با سپاه هند به این منطقه لشکر کشی می کند در نبرد اول خود شکست می خورد. علت اصلی شکست وی ترس اسب های سپاه از فیل های هندی بوده است. سپاهیان هندی توسط فیل های خود موجب رم کردن اسب های سپاه نادر شده و وی به منطقه بلوچستان امروزی عقب می نشیند. در این منطقه یکی از بلوچهای زیرک به وی پیشنهاد خوبی می دهد . وی می گوید این بار سپاه نادر به جای استفاده از اسب از شترهای اقوام بلوچ سود ببرند . در حمله دوم نادر شترها باعث می شوند تا فیلهای هندی رم کنند و شیرازه سپاه هند که در پشت فیلها بوده اند به هم بریزد. با این ترفند هزیمت در سپاه هند می افتد و نادر به پیروزی می رسد. تمامی حکایتهای بجای مانده از عهد نادر شاه تکیه بر زیرکی مردان بلوچ دارند. و استفاده کثیر نادراز بلوچها در سپاه ایران این مطلب را تایید می نماید. نکته ای که توجه به آن خالی از لطف نیست قضیه بلوچ های منطقه سیستان امروزی است . این بلوچها در واقع از زمان صفوی و حتی قبل از آن در عهد صفاریان به این منطقه کوچ کرده اند. ساکنان اولیه سیستان سکاها بودند که مورد غضب شاه عباس قرار گرفته و از ایران اخراج شدند. این کار توسط بلوچ هایی انجام شد که امروزه تمامی مرز ایران و افغانستان را در بر گرفته اند. اینان چون شیعه مذهب بودند و از متحدان کرد طوایف ترک همراه صفویان به حساب می آمدند نیرویی مزاحم برای دربار صفویه بودند که مشغول کردن آنها با سکاها هم آنها را ضعیف می کرد و دور از مرکز می نمود و هم سکاها را از بین می برد. نادر شاه افشار  خود از همین ها  بوده و از قوچان به پادشاهی رسید. با شکست سکاها و کوچ آنها به مناطق شمالی تر و شرقی بلوچهای منطقه سرحد و کلات سیستان را در اختیار گرفتند. حکومت احمد خان درانی در افغانستان نیز مزید بر علت شد. وی از طایفه بارکزهی بود و از اقوام نادر به حساب می آمد. که پس از مرگ نادر به صورت خودمختار عمل می نمود.

بلوچستان در دورانهای  مختلف

بلوچستان در عصر باستان جزو سرزمین کیان بود. در زمان سلطنت کیخسرو، قسمتی از سپاهیان پادشاه را بلوچها تشکیل میدادند. این سربازان، سپاهیان دلیر و جنگاور بودند که در میدان نبرد هیچگاه پشت به دشمن نکردند.

اسکندر که با لشکر قدرتمند و شکست ناپذیرش به هر سرزمینی که قدم میگذاشت، هیچ قشونی در مقابل او یارای ستیز و مقاومت نداشت، پس از لشکر کشی به هندوستان آهنگ بلوچستان کرد و در بلوچستان به حدی درمانده شد که مورخ مخصوصش می نویسد " هرگز اسکندر را  آنگونه غمگین و اندوهگین ندیده بودند."

لشکر اسکندر در مقابل دلاوران بلوچ تن به شکست داد، اما خود او جان سالم به در برد و به شکرانه سلامت خویش هفت شبانه روز جشن گرفت.

در زمان سامانیان نیز بلوچها دارای سرزمینی مستقل بودند. اردشیر در زمان سلطنت خویش بسیار کوشید تا بلوچها را به زنجیر غلامی خویش بکشد، اما این پروانگان شمع آزادی، مردانه در مقابل او برخاستند و نگذاشتند ذلت غلامی و فرمانبری بر دوششان گذاشته شود. سرانجام اردشیر نتوانست از پس این قوم سخت کوش بر آید و بالاجبار شیوه مدارا و نرمی را با بلوچها در پیش گرفت.

هنگامی که خورشید اسلام در مکه طلوع کرد و در مدینه پرتو افکند و سپس بر تمام شبه جزیره عربستان تابیدن گرفت، ایران بعنوان یک ابر قدرت زیر فرمان ساسانیان بود. ساسانیان دارای قدرتی بسیار و لشکری منظم بودند. دین و آئین مردم ایران زردشت و کتاب آنان اوستا بود. ایرانیان دارای افکار زردشتی بودند و قبول دین جدید برایشان دشوار بود. در زمان خلافت خلیفه دوم، قسمت اعظم ایران فتح شد. خلیفه سوم در ادامه فتوحات ایران، ایالت مکران را زیر نظر داشت و به همین دلیل به والی عراق دستور داد که فردی جامعه شناس و خبره را به مکران بفرستد تا در مورد موقعیت جغرافیایی مکران، مردم آن، وسعت آن، قدرت بلوچها و وضعیت استراتژیکی آن بطور کامل تحقیق کند، و آن شخص کسی جز حکیم بن جبله عبدی نبود.

حکیم پس از عزیمت به مکران (بلوچستان) به خلیفه سوم چنین گزارش داد: "آبش اندک، میوه اش خرمای خرک خورده شده... دزدش قوی و بی باک. اگر سپاه اندک بدانجا برود تباه گردد و اگر سپاه بسیار باشد گرسنه شود." این در حالی بود که مسلمانان در جبهه های مقتدری در حال نبرد بودند. لذا از لشکر کشی به مکران در آن زمان خودداری کردند تا بعد از خلاصی از جبهه های دیگر عازم مکران و سند شوند و آنها را فتح کنند. بلوچها به بیگانه ستیزی مشهور بودند و به راحتی تسلیم بیگانگان نمی شدند، ولی در نهایت در مقابل سپاه اسلام شکست را پذیرا شدند و به اسلام گرویدند.

بلوچستان در قرن اخیر

حاکمیت قاجارها در قرن سیزدهم هجری (نوزده میلادی) همزمان است با تشدید رقابتهای سیاسی و اقتصادی کشورهای اروپایی غربی در قلمروهای دور دست. بلوچستان یکی از ایالتهایی بود که پس از سلطه انگلستان بر هند، بخصوص از نیمه دوم قرن سیزدهم هجری که کمپانی هند شرقی انگلیس منحل اعلام گردید و سرزمین هند بطور مستقیم تحت سلطه امپراتوری انگلستان در آمد، با این سرزمین همسایه شد. نتایج حاکمیت قاجارها در بلوچستان، هیچ گونه تحول و تحرک مثبتی برای مردم این سرزمین به همراه نیاورد. قاجارها به بلوچستان به چشم سرزمین انضمامی مینگریستند که تنها می توانست هر ساله منافعی را به خزانه حکومتی برساند.

وضعیت اجتماعی بلوچستان بر زمینه های قبیله ایی روستایی استوار بود و تحت سلطه حکام قاجار، آنان نه تنها به خود مختاری های قومی خویش می اندیشیدند، بلکه بر اثر ضعف حکومتی و فشارهای ناشی از اقتدار موقتی، به طور طبیعی به شورش و عصیان مبادرت میورزیدند.

علیرغم تلاشهای حکومت قاجار برای سلطه کامل بر بلوچستان، قدرت روسای محلی بلوچ و نیز روسای طوایف از بین نرفت و بدین گونه در آغاز قرن بیستم، حاکمان و سرداران قدرتمندی در بخشهای مختلف بلوچستان وجود داشتند.

حسن ارفع می نویسد "هنگامیکه رضاخان به قدرت رسید، چندین طایفه بلوچ از کنترل دولت مرکزی خارج بودند." دوست محمد خان بزرگترین هماورد رضاشاه در بلوچستان و بزرگ طایفه باران زهی، بخشهایی مهم از بلوچستان جنوبی (مکران) را تحت کنترل داشت و طوایف مهم  منطقه سرحد شمال بلوچستان را در اختیار داشتند.

سیاه سوار بلوچ کیست؟

بر اساس مستندات تاریخی، قوم بلوچ یکی از اقوام اصیل ایرانی است. که موطن اصلی آنها نیز مکران زمین ذکر شده است. بلوچها در پیشینه تاریخی خود رشادتها و جانفشانیهای مختلفی را در صفحه تاریخ کهن ایران زمین به ثبت رسانده اند و نام آوران بسیاری از قوم بلوچ در پهن دشت ایران زمین خوش درخشیده اند.

در اینجا میخواهیم یکی از این دلاور مردان بلوچ را که نقش پر رنگی در ورود دین مبین اسلام به ایران داشته است را معرفی نمائیم.

شاید اند کسانی از این جریان تاریخی خبر دارند که در زمان (یزد گرد)شاهنشاه ایران، وقتی سپاه اسلام سیل آسا رو به سوی ایران در حال پیشروی بود سپه سالار نامور ایران«سیاه سوار »که بلوچ بود با قبایل همراه خود مسلمان شد و در پایان دادن به حکومت ساسانیان نقش مهمی ایفا نمود و انتقام ستم هائی که این حکومت بر بلوچها روا داشته بود، راگرفتند.

«ملک الشعرای بهار» تاریخ ایران را در قالب نظم در کشیده که به «شاهنامه نوبخت»موسوم است. ایشان در شاهنامه ـی خویش نقاب از چهره ی این واقعیت برداشته اند که سیاه سوار یک سردار بلوچ است. آنجا که هرمزان حاکم اهواز و یکی از سپه سالاران بزرگ ایران نیکی های خویش بر سیاه سوار را اظهار میکند، خطاب به او می گوید:

تو بودی بلوچی نشسته براغ نه چشمت جهان دیده بود و نه باغ

تنت رنجه از باد سوزان هند دو دیده پر از خون چو دریای سند

پریشان و درویش و بی قوت زاد فرو بسته مژگان ز خاشاک و باد

ز مکران من آوردمت پیش شاه نهادم به سر ترگ و بر ترگ ماه

سیاه سوار در پاسخ به هرمزان میگوید:

خود ایدر گواه تو باشد سیاه که دارد تن و جان و هستی ز شاه

 سخن های نغز تو بی کم و کاست گواهی دهم سر بسر بود راست

چنان چون بگفتی بلوچی بدم که هرگز نبد آگهی از خودم

دوی بودم اندر بیابان و راغ که جز ماه در شب نبودم چراغ

خوراکم گیاه و شکارم هژبر سرم را هوا سایه بان بود و ابر

سریرم زمین تکیه گاهم به سنگ یکی زندگانی سراسر به تنگ

نویسنده شاهنامه نوبخت جریان این واقعه را مفصلا بیان کرده و «سیاه سوار» را بلوچ گفته است. در کتاب های دیگر تاریخی نیز از سیاه سوار رشادتها و کارنامه درخشان وی ذکر شده است. در«اشاعت اسلام» مولانا حبیب الرحمن به نقل از شاهنامه نوبخت،ماجرای اسلام آوردن سیاه سوار و همراهانش چنین آمده است:

«در مقابل مسلمانان فقط دو امپراطوری بودند: روم و فارس.

علما و دانایان هر دو مملکت در پرتو روایت مذهبی خویش از قبل می دانستند که بلاخره روزی اسلام منتشر خواهد شد و مسلمانان بر ممالک آنان دست خواهند یافت. به همین دلیل آگاهان به این امر دوست نداشتند با مسلمانان مقابله کنند.پس از اینکه مداین به دست مسلمانان فتح شد،یزدگرد با سرداران جنگی و سپه سالاران خویش به مشاوره پرداخت. و به این نتیجه رسیدند که سیاه سوار را به محافظت شوش بگمارند. در میان لشکریان سیاه سوار سرداران زبده ی فارس و کاملا مجهز به ساز و برگ جنگی حظور داشتند. که این امر مسلمانان را به اندیشه فرو برد.

فرمانده ی سپاه فارس«سیاه سوار»،افسران تحت فرمانش را جمع کرده و گفت:«همه ی مان از قدیم الایام شنیده ایم که مسلمانان بر مملکت ما غالب خواهند آمد و قصرهای شاهان مان را اصطبل اسبهای خود خواهند ساخت. اکنون در باره ی بهبودی وضع آینده تان بیندیشید.»همه گفتند:«جملگی تابع نظر تو هستیم.»او گفت پس رای من بر اینست که همه باید مذهب اسلام را قبول کنیم و مانند آنان مسلمان شویم. همه با او توافق کرده و سرداری از میان خویش را با ده افسر برای گفتگو با «حضرت ابو موسی اشعری(رض)»،فرمانده اردوگاه مسلمانان، پیش وی فرستادند. در پیغام سیاه سوار به سپاه اسلام شرایطی مطرح شده بود از جمله : ا-در میان شما خواهیم آمد و با قوم عجم مقابله می کنیم،اما با عربها نمی جنگیم ۲-چنانچه از عربها کسی با ما جنگید، دفاع از ما بر عهده شماست. ۳-سهم ما از بیت المال همانند سهم سرداران و اشراف عرب باشد. ۴-عهد نامه ی فی ما بین باید به تایید خلیفه مسلمین برسد.

همه ی این شرایط توسط دارالخلافه پذیرفته شدند. و به دنبال آن سیا سوار بلوچ با خیل عظیم لشکریان و سردارانش به دین مبین اسلام مشرف شدند.پس از مسلمان شدن آنها در سپاه اسلام خوش درخشیدند و در نتیجه راد مردیها و مجاهدتهای آنها بسیاری از شهرهای ایرن فتح و هزاران تن از اهل فارس نیز مسلمان شدند.

مورخان مسلمان کارهای سیاه سوار را به دیده احترام می نگرند. و رشادتهای وی را می ستایند.

منبع: کتاب بلوچ و بلوچستان

دانستنی ها در مورد مردم بلوچ

      برپهنه گسترده گیتی ودرمحل تلاقی خاورمیانه با سرزمین عجایب (هند)، قومی به سرمی برد که کمترکسی دردنیا با آن آشناست. قدمت تاریخی این قوم و زمان استقرارش دراین منطقه محروم طبیعی دقیقا مشخص نبوده و اینکه چه جبری او را واداربه سکونت دراین مثلث خشک وخشن نموده برای کسی روشن نیست اما دو مشخصه (زبان ولباس مشترک) همچون تابلو راهنمایی هرکسی رابا واژه بلوچ مانوس می کند که این دو نشانه، بازمانده  دوران باستان وفرهنگ اصیل ایرانی هستند.

      این قوم که درطول تاریخ فرازونشیب های بسیاری را پشت سرگذاشته ، درجهان امروز نیز ناکام و سرگردان همچون درعالم برزخ است . بلوچ (baloch ) این واژه زیبا که قومی نجیب آن رابه اسم خود ثبت کرده ، دارای ویژگیهای فرهنگی واجتماعی فوق العاده ویژه ای است که بندرت می توان نظیر آن رادرکره زمین پیدا کرد وخصوصیاتی چون غیرت ،بردباری، مردانگی، مهمان نوازی ،وفاداری ودهها صفت پسندیده دیگر زینت بخش این انسانهای مظلوم در طول تاریخ بوده است.

     به تعبیر یکی ازبزرگان، اصطلاح بلوچ به تفکیک حروف وبه ترتیب یعنی «بهادر، لایق ، وفادار وچالاق » نیزمعنا پیدا می کند. بلوچ درکلیت موضوع به کلیه افرادی اطلاق می شود که دو مشخصه زبان ولباس را باخود همراه داشته و دارند ،اما درحقیقت بلوچ اصیل چیزی فراتراز این ها نیز باخود همراه دارد که آن «غیرت » است چون عزت بلوچ درغیرتش نهفته است.

    بلوچ درطول تاریخ همیشه مورد تهدید دشمنان داخلی وخارجی بوده وچه بسا ازدرون بیشتر ازبیرون مورد بی مهری قرارگرفته وبه قول معروف « این خاک که برسرماست حاصل اعمال ماست». اختلاط اقوام دیگر با بلوچها وتاثیرگذاری آنها بربلوچها تهدیدی جدی درطول تاریخ بوده وچه بسا بلوچها، میزبانی خوب برای این بیگانگان بوده وآنها راتغذیه کرده اند.